۲۹.۹.۸۹

زمان ورزش، کی ورزش کنیم، کی ورزش نکنیم؟







محققان هنوز به درستی نمی دانند که چرا بهترین نتایج در هنگام ورزش کردن بعد از ظهر به دست می آید ولی به نظر می رسد ساعت زیستی بدن در این میان نقش اصلی را بر عهده دارد.



همیشه یک دنیا بهانه دارید که اول صبح برای ورزش کردن از خواب بیدار نشوید. اول صبح از خواب ناز بیدار شدن و با خواب آلودگی جست و خیز کردن و بالا و پایین پریدن، انگیزه قوی می خواهد که خیلی ها آن را ندارند، به همین دلیل بسیاری از افراد ورزش کردن را به زمانی که از سر کار به منزل باز می گردند موکول می کنند، زمانی هنگام غروب خورشید که دیگر از خواب آلودگی صبحگاهان خبری نیست. ولی اگر واقعا به دنبال رسیدن به تناسب اندام نباشند خستگی کار روزانه بهانه خوبی برای شانه خالی کردن از نرمش های روزانه است. محققان به دنبال راه هایی هستند که به هر بهانه ای هم که شده، مردم را به ورزش کردن و رسیدن به تناسب اندام تشویق کنند.

نتایج یک مطالعه جدید نشان می دهد، ورزش کردن در ساعات پایانی روز هنگام غروب خورشید بهتر از ورزش کردن در اول صبح است. محققان تأکید می کنند که ورزش کردن در این ساعات روز می تواند بهترین اثر را بر تولید هورمون ها در بدن گذاشته و به فعالیت بهتر مغز کمک کند. از سوی دیگر، ورزش هنگام غروب آفتاب به کنترل مناسب دمای بدن کمک خواهد کرد.
* رکورد زدن

این مطالعه تأمل برانگیز در دانشگاه کارولینای جنوبی انجام شده است. سرپرستی این گروه تحقیقاتی را دکتر کریستوفرکلین که دارای مدرک دکترا در علوم ورزشی است بر عهده داشته است.

این مطالعه روی 25 شناگر حرفه ای انجام شده است. 13 نفر از این شناگران خانم و 12 نفر بقیه مرد بودند و در محدوده سنی 16 تا 25 سال قرار داشتند.

از این افراد درخواست شد که چهار روز آخر هفته را در یک آزمایشگاه بمانند و در طول این زمان، مطالعات دانشمندان روی این افراد انجام شد. در این مدت این ورزشکاران دو ساعت بیدار بوده و به دنبال آن یک ساعت استراحت می کردند، غذاهایی که در طول روز به آنها داده می شد، مشابه یکدیگر بود و در طول روز، نورهایی که شبیه سازی نور خورشید در ساعات متفاوت روز بود، در این فضای آزمایشگاهی تابیده می شد. دانشمندان تلاش کردند که ساعت زیستی بدن این افراد را فعال نگه داشته تا بتوانند به صورت خود کار فعالیت های بدن آنها را کنترل کنند. این شناگران هر 9 ساعت یک بار به استخر می رفتند و 200 متر را در استخر شنا می کردند.

در این 200 متر از هر یک از این شناگران خواسته شد با حداکثر سرعت خود شنا کنند و دانشمندان رکوردهای این شناگران را در ساعات مختلف روز ثبت کردند، جالب اینجا بود که این شناگران در حوالی ساعت 11 شب بیشترین رکوردها را به دست آوردند و برخلاف انتظار، در ساعت 5 صبح کمترین سرعت را در هنگام شنا کردن داشتند.


*اهمیت ساعت بدن

محققان هنوز به درستی نمی دانند که چرا بهترین نتایج در هنگام ورزش کردن بعد از ظهر به دست می آید ولی به نظر می رسد ساعت زیستی بدن در این میان نقش اصلی را بر عهده دارد. این تنظیم داخلی موجب می شود دمای بدن انسان در صبح کاهش و در ساعات بعدی روز و پس از غروب آفتاب، افزایش یابد. محققان می گویند افزایش دمای بدن به فرد کمک می کند بتواند ورزش های غیرهوازی و تمرینات کششی را بهتر انجام دهد.

به نظر می رسد افزایش دمای بدن در ساعات پایان شبانه روز که تحت کنترل ساعات زیستی بدن است، می تواند بر خلق و خوی ورزشکاران نیز اثر مثبت بگذارد. به این ترتیب، ورزشکاران می توانند با روحیه بهتر، نتایج چشمگیرتری را به دست آورند و موثرتر ورزش کنند.

به نظر می رسد نتایج این مطالعه می تواند برای ورزشکاران حرفه ای بسیار مفید باشد. هنگامی که این ورزشکاران برای مسابقات ورزشی به کشور دیگری می روند، مدتی طول خواهد کشید که به آب و هوای کشور جدید خو بگیرند و ساعت زیستی بدنشان با موقعیت جدید انطباق پیدا کند. بنا بر توصیه های جدید، بهتر است ورزشکاران دو هفته پیش از مسابقات در کشور موردنظر حاضر شوند تا در روزهای مسابقه، ساعت زیستی بدنشان کاملا با فضای جدید منطبق شود.

ورزش کردن و تمرین در ساعت پایانی روز به همین ترتیب می تواند به ورزشکاران کمک کند در شرایطی که بدنشان بیشترین آمادگی جسمانی را دارد، فعالیت کنند و بهترین نتایج را به دست آورند. این محققان اعتقاد دارند حتی می توان ورزشکاران را در شرایطی نگه داشت که گرچه مسابقات در ساعات روز برگزار می شود، تصور کنند (که هنوز بعدازظهر است و این تصور که از توجه به ساعت زیستی بدنشان در شرایط شبیه سازی شده به دست می آید) به آنها کمک کند که در رقابت ها موفق تر ظاهر شوند.


* صبح یا عصر خودتان انتخاب کنید

نتایج مطالعات دانشمندان مختلف نشان می دهد که هنوز اتفاق نظری میان آنها درباره بهترین زمان ورزش کردن وجود ندارد ولی به نظر می رسد با توجه به ساعت زیستی بدن و دما و ترشح هورمون ها در بدن بهترین زمان، بعداز ظهرها و حدود ساعت 6 بعد از ظهر است.

به هر حال ورزش کردن در صبح فواید و مضرات خاص خودش را دارد. بیایید با هم به نکات مثبت و منفی ورزش صبحگاهی نظری بیندازیم و قضاوت نهایی را بر عهده خود شما بگذاریم.


* نکات مثبت ورزش صبحگاهی

1)آلودگی هوا در صبح کمتر است و می توانید در هوای پاک صبح ورزش کنید.

2) اگر کمی زودتر از خواب بیدار شوید، زمان کافی برای ورزش کردن خواهید داشت.

3)هنگامی که در ساعات اولیه روز ورزش می کنید، سرعت ضربان قلبتان را افزایش می دهید و در ساعات اولیه روز کالری های اضافی را می سوزانید.

4)ورزش کردن در ساعات اولیه روز به شما کمک می کند که انرژی جسمی و روحی کافی برای فعالیت روزانه به دست آورید.

5)ورزش صبحگاهی توانایی و قدرت فعالیت های ذهنی شما را افزایش می دهد.

6) در تابستان، در ساعات صبح معمولا دمای هوا پایین تر است و شما می توانید بهتر ورزش کنید.


*نکات منفی ورزش صبحگاهی

1)دمای بدن انسان، یک تا سه ساعت پیش از برخاستن از خواب در پایین ترین مقدار خود است. بنابراین ساعات اولیه روز شاید زمان مناسبی برای فعالیت عضلانی نباشد، چون جریان خون و انرژی کلی بدن در سطح پایین تری قرار دارد، برای فعالیت عضلانی باید خون با سرعت کافی به عضلات برسد و سلول های عضلانی، انرژی لازم را برای فعالیت داشته باشند.

2)ماهیچه های گرم نشده و سفت در ساعات اولیه برخاستن از خواب می توانند زمینه آسیب های ورزشی را فراهم آورند.

3)اگر شما ورزش کردن در صبح را دوست نداشته باشید و از آن لذت نبرید، بسیار دشوار است که به این برنامه ورزشی پای بند بمانید و به آن عادت کنید، در حالی که نام نویسی در یک باشگاه ورزشی در بعد از ظهر ها که سر حال تر هستید، می تواند مشوقی برای شما برای عادت کردن به ورزش روزانه باشد.

4) به نظر می رسد ورزش کردن در بعد از ظهر و ساعات اولیه شب به شما کمک می کند که راحت تر به تناسب اندام مورد نظر خود دست یابید، چرا که دمای بدن و میزان ترشح هورمون ها در این ساعات بالاتر است. بنابراین با ورزش کردن در این زمان، کالری بیشتری می سوزانید و لاغرتر می شوید.

5) هنگامی که پس از یک روز فعالیت روزانه به خانه بر می گردید عضلات شما ساعات طولانی تحت استرس و فشار بوده اند و خستگی را کاملا در اسکلت و عضلاتتان احساس می کنید، ورزش کردن در ساعات اولیه شب به شما کمک می کند تا به عضلاتتان استراحت دهید و به ویژه با انجام حرکات و نرمش های ریلکسیشن، بدنتان را آرامش بخشید، اگر شما شغلی دارید که مجبورید ساعات طولانی روی پا بایستید یاساعات طولانی بدنتان را در یک وضعیت قرار دهید، اسکلت، استخوان ها و مفاصلتان در پایان روز نیاز به حرکت و نرمش خواهند داشت تا دچار درد مفاصل و استخوان ها نشوید.

6)اگر شما ساعات پایانی روز را برای ورزش انتخاب کنید، راحت تر می توانید یک همراه برای خودتان هنگام ورزش کردن بیابید، ورزش کردن همراه یک نفر دیگر، به شما انگیزه می دهد که به برنامه ورزشی خودتان پای بند باقی بمانید. شاید دشوار باشد که یک نفر دوست را پیدا کنید که حاضر باشد برای ورزش صبحگاهی همراه شما از خواب بیدار شود ولی در بعد از ظهر می توانید به راحتی دوست ورزشکار خود را پیدا کنید و ساعاتی با هم ورزش کنید.



کشف شواهد وجود دنیاهای موازی با جهان ما

در اوایل قرن بیستم، دانشمندان توانستند با خیره شدن به دوردست‌های عالم و مشاهده آن‌چه در حال وقوع است، نظریه‌ای برای نحوه شکل‌گیری جهان ارائه دهند. طبق این نظریه، همه چیز با یک انفجار بزرگ آغاز شد، انفجاری که بلافاصله با یک دوره کوتاه از انبساط فوق سریع که تورم خوانده می‌شود، همراه شد. شاید این سرآغاز همه چیز باشد، اما اخیرا گروهی از دانشمندان این فرضیه را مطرح کرده‌اند که شاید چیزی قبل از آن وجود داشته که شرایط اولیه را برای تولد جهان ما فراهم کرده است.



گروهی از محققان به رهبری استفان فینی در بررسی موضوع پیش مهبانگ، چهار الگوی دایره‌ای را در تابش زمینه کیهانی کشف کرده‌اند که وجود آنها از نظر آماری بسیار بعید است. دانشمندان تصور می‌کنند که اینها نشانه‌هایی از کوفتگی دنیای ما هستند که حاصل برخورد آن با دنیاهای دیگر است. اگر این حدس درست باشد، این یافته نخستین مدرکی است که وجود دنیاهای دیگری به غیر از دنیای ما (دنیاهای موازی) را ثابت می‌کند



این ایده که دنیاهای دیگری در آن بیرون وجود دارد چیز تازه‌ای نیست. دانشمندان قبلا این فرضیه را مطرح کرده‌اند که شاید ما در شرایطی چند دنیایی زندگی می‌کنیم که از بی‌نهایت دنیا تشکیل شده است. مفهوم چنددنیایی ریشه در مفهوم تورم ابدی دارد. در این مفهوم، دوره تورمی که دنیای ما بلافاصله پس از مهبانگ آن را تجربه کرد، تنها یکی از بی‌شمار دوره‌های تورمی است که در قسمت‌های مختلف فضا اتفاق می‌افتد و هنوز هم ادامه دارد. هم‌زمان با توقف تورم در بخشی از فضا، بخش دیگری از آن شاهد تورم خواهد بود. در این حالت دنیاهای جدید به طور پیوسته در یک گستره وسیع و رو به رشد فضا-زمان به وجود می‌آیند؛ همان‌طور که یک حباب پس از تولید شدن به سرعت فضای اطراف خود را با خصوصیات فیزیکی‌اش پر می‌کند. تورم ابدی همان‌گونه که از نام آن نیز بر می‌آید، بی‌نهایت بار اتفاق می‌افتد و بی‌نهایت دنیا را به



این دنیاهای بی‌نهایت گاهی اوقات دنیاهای حبابی نامیده می‌شوند، ولو این‌که شکل نامنظمی داشته باشند. دنیاهای حبابی می‌توانند به اطراف حرکت کنند و گه‌گاه با سایر دنیاهای حبابی برخورد می‌کنند. اگر دنیای ما با یک دنیای حبابی دیگر برخورد کند، این تصادف انفجارهای عظیمی از انرژی به دنبال خواهد داشت. اگر این برخورد قبل از اتمام تورم دنیای ما رخ داده باشد، ممکن است از خود ردی به جای گذاشته باشد که تا امروز نیز قابل ردیابی باشد. این همان چیزی است که فینی و همکارانش کشف کرده‌اند



آن‌طور که فینی و همکارانش در مقاله‌شان توضیح می‌دهند، چنین برخوردی دوام تورم را در ناحیه برخورد تغییر می‌دهد که باعث ایجاد ناهمسانی‌هایی در کیهان‌شناسی داخل حباب می‌شود که در تابش زمینه کیهانی خود را نشان می‌دهد. اگر تورم بیش از مقدار معمول طول بکشد، چگالی ماده در ناحیه برخورد کمتر از نواحی اطراف خواهد بود. این مساله خود را به شکل نقطه‌ای سرد در تابش زمینه کیهانی نشان می‌دهد. به طور عکس، دوره کوتاه‌تری از تورم منجر به ایجاد یک نقطه گرم در این تابش می‌شود. این دانشمندان با استفاده از الگوریتمی که به دنبال برخوردهای حبابی با مشخصات خاصی در تابش زمینه کیهانی می‌گشت، توانستند چهار الگوی دایره‌ای را کشف کنند



با این وجود، این محققان تایید می‌کنند که یافتن طیف وسیعی از مشخصات غیرمحتمل آماری در یک مجموعه داده بزرگ مانند تابش زمینه کیهانی کار ساده‌ای است. در نتیجه برای تایید این ادعا، تحقیقات بیشتری لازم است. موضوعی که با استفاده از داده‌های ماهواره پلانک که تفکیک‌پذیری آن سه برابر بهتر از ماهواره دبلیومپ ناسا -که نقشه فعلی تابش زمینه کیهانی توسط آن تهیه شده- است، در کوتاه مدت قابل دستیابی است. اگر داده‌های آتی وجود یک برخورد حبابی را تایید کنند، باعث تقویت نظریه‌های دیگر مانند نظریه ریسمان می‌شود که مستلزم وجود تعداد بی‌شماری دنیا با مشخصات متفاوت هستند. چنین کشفی منجر به ایجاد یک بینش عمیق نه فقط نسبت به دنیای خودمان، بلکه نسبت به تمام دنیاهای چندگانه ماورای آن خواهد شد

۱۲.۹.۸۹

ویکی لیکس درون مان را بیدار کنیم؛ شهلاییم، لاله ایم یا ناصر؟



انگار خیلی ها یک چهارشنبه را نخوابیده اند تا موذن اذان بگوید، تا ناصر محمد خانی لباس بپوشد و برود همآغوشی معشوقه پنهانش با چوبه دار را ببیند، تا مادر لاله سحرخیزان بغض نه ساله اش را با خودش ببرد در یک سحرگاه شوم بشکند، تا برادر لاله، حس انتقام  خواهر را به قدرتی در پاهایش بدل کند و صندلی را از زیر پای یک انسان دیگر کنار زند، تا خواهر شهلا که دیگر آخرین حرف هایش را به دنیا مخابره کرده بود برود باد خوردن خواهرکش را بر دار به تماشا نشیند، تا شهلا جاهد را کشان کشان ببرند پای چوبه داری که باور نمی کرد مزد همه ی آن لذت ها و همخوابگی های عاشقانه اش با یک مرد باشد.  عشقی که این همه شهرت آفرید و شهوت انتقام نیز.

درس و دانشگاه تعطیل شد، برای من این ترم دانشگاه  بوی ترور و اعدام و خون می دهد، مثل همیشه و انگار عادت هم نمی کنیم. از همه چیز مانده ام و به هیچ چیز روشنی هم نرسیده ام. مثل خیلی های دیگر پرسوالم هنوز. دارم آرام آرام موجی از نفرت را بار دیگر در فضای مجازی می بینم، دیروز لیلا اوتادی منفور شده بود، اینبار ناصر محمد خانی منفور شده است، خودم هم خالی از خشم نیستم. ولی چه تن های کوچکی محکوم به نفرت اند تا نظامی تنومند پشت «مردمی مورد نفرت واقع شده»  قایم شود و ما خشم مان را سر  مردمی که محصول یک نظام تربیتی و آموزشی بیمار هستند خالی کنیم. خالی از نفرت نیستم چرا دروغ بگویم وقتی دلم می خواست با یک کشیده عقده همه ی سالهایی که زن بودن در کشورم جرم بود را سر یک مرد خالی کنم که قانون کشورم هیچگاه  او را به خاطر اغوای شهلا بازخواست نکرد.  اینبار هرکسی به اندازه خودش زخمی به این مرد که منفورِ مطلوب هر طرف این ماجرا شده است می زند که زندگی دو زن را به نابودی کشاند؛ لاله و شهلا


دیشب مثل همه من هم آشفته در صفحه مجازی منتظر خبر آخر بودم. رسانه ها هم مسابقه برگزار کرده بودند تا اولین  باشند که خبر مرگ یک انسان را مخابره می کنند. در صفحه فیسبوکم  یک خط نوشته بودم:

تنها یک بار باید به اعدام آری گفت: روزی که «مردم» خودشان چوبه داری به پا کنند و فرهنگِ اعدام و انتقام را به دار بکشند.

ولی هرچه نگاه می کنم می بینم این فرهنگ را چه کسی در یک جامعه آموزش می دهد؟ پدر؟ مادر؟ مدرسه؟ نظام آموزشی و تربیتی؟ دخالت دین در حوزه های سیاسی و قضایی؟

هر یک از ما یک «ویکی لیکس» در درون مان داریم که  شاید هنوز جرات افشا گری در فضای علنی را ندارد. اما در خلوت چرا.  مردان و زنان بسیاری در ایران خودمان در دوره هایی از زندگی شان هم شهلا بوده اند، هم لاله و هم  ناصر محمد خانی. بنشینیم این سه موجود درونِ انسان  را سبک و سنگین کنیم. ناصر محمد خانی حیوان نیست که بگوییم عین خیالش نبود از مردن دو زن در برابر چشمانش. او هم مثل همه آدم های دیگر پوست و گوشت و خون و احساس دارد و حتما در خلوت تکانی خورده که جرات افشای آن را ندارد.  مگر آنکه راستی راستی باور کنیم که او دیگر هیچ احساس انسانی ندارد و الان از اعدام شهلا هم راضی و خشنود است و اساسا فراموش کرده روزهایی را که  با تن و جان این زن عاشقانه های پنهان داشت.

دیدن این همه موج نفرت آسان نیست . شاید ما اگر جای ناصر بودیم  مردن را آرزو می کردیم تا چشم در چشم ملتی سرشار از نفرت شدن را.

به نوشته مهسا امر آبادی  روزنامه نگاری که خود زمانی زندانی بوده است و اینک در انتظار حکم نگاه می کنم که نوشت:

در اولین شب بازداشت، من را به انفرادی بند نسوان بردند و در آنجا زنی که مرا به سلول راهنمایی کرد شماره تلفی از من گرفت تا به خانواده‌ام خبر دهد، اوین هستم. از من خواست هیچ‌گاه نامش را نبرم تا شاید بیش از این برایش دردسر درست نشود. تا دوهفته زندان اوین نامم را در فهرست زندانیان نمی‌داد اما خانواده‌ام خیالشان اندکی راحت بود.حالا که اع...دام شده فکر نمی‌کنم مشکلی داشته باشد، آن زن شهلا جاهد بود، ممنونم شهلا. انگار می کنم که مسها می خواهد بگوید شهلا بدی مطلق نبود اگر پایش به زندگی زنی دیگر باز شد، شاید نظر مهسا چنین نباشد و این تفسیر من است.


به کاریکاتور مانا نیستانی نگاه می کنم؛ میز مردی که زنش به دار کشیده شده را عاشقانه، خالی و منزوی کشیده است. زن با گیسوهایی بی جان و برباد داده آویزان است بر سر میزی با دو شاخه گل که نماد قرار عاشقانه است. مرد نمی خندد و نگاه هم نمی کند که زنی بر سقف زندگی خالی از عشقش آوار شده است. قرار بود این اعدام برای دل آرام شدن کودکان این مرد و روشنایی بخشیدن به زندگی ویران شده یک زن دیگر باشد. اما مردی با یک صندلی خالی شامی عاشقانه می خورد بی انکه بخندد و خرسند باشد.  چون دارد در مورد یک انسان تصویر می کشد و این تفسیر من است از یک طرح و شاید منظور او هم اصلا چنین نباشد. اما مانا آن بار که طرح خشونت علیه زنان را کشیده بود، خنده ای موذیانه بر لب های یک مرد کشید . ولی اینجا مردِ گناهکار، نمی خندد، چنان که خودش هم قربانی به نظر می رسد و لقمه نانی که باید بخورد  انگار کوفتش می شود.

مگر می شود به همین سادگی قضاوت کرد که ناصر محمد خانی تنها مقصر منفور این میدان است و از این پس زندگی آرامی خواهد داشت. یک لحظه خود را جای او بگذارید، با دو زن تن و جانش را قسمت کرده بود که هر دو را با خشن ترین شکل ممکن باخت. دست ها و نگاه های این مرد هرچقدر الان برای ما نفرت انگیز باشد اما یک زمانی برای دو زن نهایت محبت و عشق بود و این را خود آن دو زن گفته اند، بارها. حالا ما از این مرد بدمان آمده و این بد آمدن هم اتفاقی و ناگهانی نیست اما در برابر این نفرت چه باید بکنیم؟،
   کمپین نفرت از ناصر ره بیاندازیم؟ دوباره نفرت از مرد را نسخه بپیچیم؟ نفرت از زنی که خیانت می کند و عشق پنهان برگزار می کند را تجویز کنیم؟ کمپین نه به اعدام؟ نه به نظام؟ نه به هوس های خودمان؟ چند راه داریم؟

شهلا و لاله که قربانی شدند و میل همراهی ملت هم  غالبا با کسانی است که قربانی می شوند. آنکه در این معادله باقی مانده ناصر است و غالبا آسان ترین راه هم نفرت از یک معلول است تا علت. بد گفتن به ناصر لابد آرام می کند خیلی هایی را که هنوز نمی دانند بلاخره شهلا قاتل بوده یا نه.   ولی در کنار همه اینها یک بار وقتی خلوت کردیم، به هر سه ضلع این معادله بی هیچ پیش داوری خوب نگاه کنیم. به شهلا، لاله و ناصر.

 چه فرهنگی، به شهلا و لاله و ناصر اجازه نمی داد تا با هم رو راست و صادق باشند و بگویند هرکسی برود به راه و عشق و حتی هوسِ خویش؟ در صدد دفاع از ناصر محمد خانی نیستم که بیشتر از هر کسی آگاهم دفاع از کسی که ناگهان منفور جامعه شده است اصلا در توان من نیست تا باز هم فحش بخورم. فحش دانی ام پر شده است و تمام تنم درد می کند اما مانده ام با این ویکی لیکسِ درونم چه کنم که می گوید؛ ما مردان و زنانی که چهره زیبا کرده ایم و داریم به ناصر محمد خانی به عنوان تنها گناهکار منفور این ماجرا بد می گوییم چه بسا خود ناصر و شهلایی در درون داریم. همه ما لاله نیستیم که حتی لاله بودن هم خود جای بحث مفصل دارد ولی خب همیشه این فرصت ها، دلچسب و مناسب است تا هرکسی برای اثبات پاکی خود، لگدی هم به هیبت ناپاک ناصر بزند و چشم هیز و تیز شهلا را نفرین کند. خودم عشق و زندگی ام را به  زنی دیگر باخته ام پس بی شک قصدم دفاع از عشق هایی که وارد یک زندگی چهارچوب دار می شود نیست،  اما هرگز در هیچ جایی از کتاب و کارزار زندگی ام گمان نبردم که به من خیانت شده است و بارها هم نوشته ام من زندگی ام را به یک عشق بزرگتر باخته ام و حتی نوشته ام لابد دل و دین و دامن من هم درگیر و دارِ کار و عشق  و کارزاری دیگر بود که مرد زندگی ام خلایی یافت و رفت. مردی که صادقانه گفت و رفت شرف دارد به مردی که می ترسد از صداقت و سالها رختخواب پنهانی پهن می کند.
حالا پرسشم این است که آیا جلوی این ملتی که حالا دوره افتاده و دارد به ناصر محمد خانی بد می گوید را آیا باید گرفت؟ یا باید گذاشت هرکسی قصور و کوتاهی های خودش را فعلا روی دیوار گناهکارِ این مردی که منفور  است بنویسد؟

ناصر اگر لو رفته است  خیلی ها در پسِ پشتِ چهره های زیبایشان هزار ناصر محمد خانی و شهلا خوابیده است، هزار لاله هم  لابلای این ملت برای کودکانش لالایی می خواند تا  به خواب بروند و  نفهمند که مادرشان اگر از تن و عشق یک مرد ارضا نمی شود جرات  طلاق هم نمی یابد.

 هر چه فکر می کنم می بینم این برادر جوان لاله هم هیچ گناهی نکرده اگر میراث یک جامعه ی بیمار برای او تنها حس انتقام بود و لگد زدن به صندلی مرگ. چون به اندازه ای که شهلا شهره ی شهر شد و همه از عشق و عاشقی هایش نوشتند کسی از لاله و فرزندانش ننوشت.

...
پی نوشت:
وقتی سی و دو قاضی از یک مرد حمایت رسانه ای آشکار و پنهان می کنند، و قتی یک سیستم با تمام قوا پشت یک مرد می ایستد، باور کنیم اگر این مرد فرقی نمی کرد زن هم بود هویت و مسولیت فردی اش را گم می کرد و باورش می شد که خداست و بیگناست. برای همین است که می گویم نفرت من از ۳۲ قاضی پرونده است که یک مرد را در برابر تمام زنان قرار داده اند. نفرت ام از قوانین مردسالاری است که به یک «فرد» قدرت داده است تا دو زن را له کند و به او « توهم» را تزریق کرده است که گناهکار نیست و بعد همین سیستم یک گوشه ای می نشیند تا ما فقط همان « فرد» را بدریم.خیلی ها به خانواده لاله بد می گویند که قصاص را به بخشایش ترجیح داده اند،  تقریبا همه هم به ناصر بد می گویند که مقصر اصلی ماجرای تلخ این دعوا اوست.

من به عنوان روزنامه نگاری که همه سوی این ماجرا را دارم رصد می کنم و می خوانم می بینم که بار دیگر  در این دعوا تقریبا بخش هایی از جامعه تقسیم بندی شده و روبروی هم ایستاده اند. نمی شود فقط برای خوشایند جامعه  سوار بر موج شد و  فقط از یک طرف بد گفت که بخش بیشتری از افکار عمومی دارد همان کار را می کند. به هر حال باز روبروی هم قرار دادن جامعه را سبب ساز می شویم که عده ای می گویند باید شهلا را نقد کرد( بخش سنتی جامعه) عده ای می گویند فقط باید ناصر را نقد کرد چون از یک زن جوان سواستفاده کرد. (  طبقه متوسط جامعه)، و عده ای می گویند باید خانواده لاله را نقد کرد که جلوی قانون نایستادند و به قصاص نه نگفتند( بخش تقریبا روشنفکر تر جامعه).  نمی توانم نادیده بگیرم قدرت سیستمی که از مردمش ناصر و شهلا و حتی فرزند ناصر  و خانواده لاله می سازد.... باید به مسولیت های فردی خودمان نیز توجه شود و اینک هر یک از ما در درون خویش کنکاش کنیم  تا علاوه بر نقد کلی همین سیستم بیمار،  نقد ِ خویش را نیز پیگیر باشیم...
....

Masih Alinejad